|
بــرای آمـدنــت دیــر مـی شــود ، بــرگــرد |
|
زمان ز پرسه زدن سیر می شود ، برگرد
|
|
در انتــظــار تــو بـا کــولــه باری از وحشت |
|
زمـیـن دوباره زمینگیر می شود ، برگرد
|
|
بـرای روشنـی چشـم آسمـان ، خـورشید |
|
میـان چـشم تـو تـکثیر می شود ، برگرد
|
|
همیشه جای تو در لحظههایمان خالیست |
|
غـروب جـمعه که دلگیر میشود ، برگرد
|
|
و جـمـعـهای کـه بـیـایـی ، تمام عرش خدا |
|
بـه سمت خاک سرازیر میشود ، برگرد * * نگار جمشید نژاد
|