تو شاه ، من ملکه ، قصرمان: تمام زمين
و تاجمان :گل نرگس ، چه چيز بهتر از اين ؟
حکومت من و تو حاکميت عشق است
حکومت من و تو ، اين وظيفه سنگين
تو شاه باش و بگو با تو و دلم چه کنم ؟!
تو شاه باش و بيا در کنار من بنشين
...
تو شاه باش و هميشه خبر بگير از عشق
برای خستگيم بال و پر بگير از عشق
تو شاه باش ولی پيش از آنکه حکم کنی
نگاه کن به دل من ، نظر بگير از عشق !
نگاه کن به دلم ، بيشتر حکومت کن
نگاه کن به دلم ، بيشتر بگير از عشق !
...
بيا که لحن غزل باز عاشقانه شود
دهان سادگی من پر از ترانه شود
تو حکم کن همه فصل ها بهار شوند
و شاخه های درختان پر از ترانه شود
تو حکم کن که درخت هميشه سبز دلم
برای گنجشکان غرق آشيانه شود
...
عزيز اين ملکه شاعر است ، شاعر توست
و قرنهاست که در آسمان معاصر توست
به دوش کوله ای از عشق و شعر می آيد
به پيشواز بيا مهربان ، مسافر توست
به سمت دست تو می آيد از تمام جهان
پرنده ای که بهار و خزان مهاجر توست
...
حکومت من و شاهم حکايت عشق است
و قصر کوچکمان کاخ خلوت عشق است
چه قدر عقل برايم نوشت ، خواند ، نوشت
چه قدر عقل ... گمانم که نوبت عشق است !
من و تو ما شده ايم اين نهايت من و توست
من و تو ما شده ايم اين نهايت عشق است !
...
هزار بار برای تو می کنم اقرار
که دوستت دارم پادشاه من بسيار
بيا کنار درختان کمی قدم بزنيم
که روزهای جوانی نمی شود تکرار !
چهار فصل کنار تو قاصد عشق اند
بهار عاشقمان کرد ، زنده باد بهار !!!
* نغمه مستشار نظامی
  عشق صدای فاصله هاست ...
|